فیلم <<گرگ بازی>>، نخستین ساخته عباس نظام دوست، تلاشی پر فراز و نشیب برای خلق یک فیلم معمایی است. همراه
عباس نظام دوست که پیشتر با سِمت دستیار کارگردان در فیلم هایی همچون <<ارغوان>> و <<شبانه روز>> حضور داشته است، در اولین فیلمش سعی کرده به سراغ چیزی برود که جایش در سینمای این روز های ایران خالی است. آن هم ساختن فیلمی بر اساس ژانر است. فیلم گرگ بازی از فضا سازی هایش گرفته تا حال و هوای قصه ، به نظر می رسد ما را به تماشای یک فیلم معمایی سوق می دهد اما برخلاف جلوه های بصری اش و موسیقی های استفاده شده در دل فیلم، فیلمنامه ایراداتی دارد که مخاطبش را با این فضا همراه نمی کند. گرگ بازی، قصه ای است بر اساس بازی Mafia که از این بازی سرنخ می گیرد و به روابط آدم های حاضر در آن می پردازد. ضمن در نظر داشتن این نکته که فیلمِ <<گرگ بازی>> فیلم اول این فیلمساز است، به تماشای آن در سینماها بروید و در ادامه نقد مفصل تری از فیلم بخوانید.
فیلم از لحظه شروع تیتراژ سعی دارد قرار داد فضایش را بنا بگذارد. اسامی بازیگران به همراه سایر عوامل سازندگان فیلم به صورت دایره وار بر تصویر نقش می بندند تا شاید به مخاطب بگویند همه در یک بازی حضور دارند. به نوعی مخاطبانی که هم به تماشای فیلم آمده اند ناظر بر یک بازی هستند. به محض شروع فیلم، از تصاویری با تم قهوه ای و کنتراست زیاد به همراه یک موسیقی راز آلود در خانه ا ی قدیمی، یک فضای مرموز را متصور می شویم. پرستو (با بازی نگار جواهریان) خواب ترسناکی را که دیده تعریف می کند تا زمینه ساز اتفاقات پیش رویشان شود. یک شروع خوب را شاهد هستیم که نوید یک داستان جذاب را می دهد. ما به عنوان مخاطب منتظر هستیم تا به زودی قصه ی اصلی که به نظر می رسد بر محوریت گرگ بازی شکل خواهد گرفت شروع شود و درگیر فیلم شویم. اما در عوض شاهد یک معرفی طولانی با تعداد زیادی شخصیت هستیم که هیچ کدامشان در ذهن نمی مانند. به طور مثال، از رابطه مهران (با بازی سعید چنگیزیان) و همسرش لیندا چیز زیادی دستگیرمان نمی شود. اطلاعاتی هم که از گذشته آنها به ما داده می شود فراتر از دیالوگ هایی که در زمان حالشان می شنویم نیست. یا نمونه دیگری از فلش بک ها، ماجرای دستگیری کاوه است که هیچ کمکی به پیشبرد قصه نمی کند. چرا که در ادامه هیچ استفاده ای از آن نمی شود و در شخصیت پردازی کاوه نیز تاثیری ندارد.
وقتی بازی شروع می شود، مخاطب نمی داند نسبتش با این بازی چیست. شخصیت ها را خوب نشناخته است. نمی داند چه چیز باید از تماشای این بازی جذبش کند. در واقع مخاطب از ابتدا نگران هیچ کدام از شخصیت ها نیست و گرگ بودن یا نبودن هرکدام برای او اهمیتی ندارد. میزانسن مشخصی نیز برای حرکت بازیگران در طول بازی شاهد نیستیم. اکثرا بدون دلیل از سرجایشان بلند می شوند و در محیط پرسه می زنند. تنها نکته ای که در قاب بندی بارز است، تفاوت موقعیت نشستن دکتر (با بازی علی مصفا) و همسرش هما (با بازی هانیه توسلی) با دیگران است. این دو در کنار هم با لباس های سیاه کاملا از بقیه متمایز شده اند و توجه مخاطب را به خود جلب می کنند. دکتر اکثرا در بک گراند نماها ی دیگران حضور دارد و حضورش نشانی از احاطه کردن این آدم ها را القا می کند.
فیلم در واقع از زمانی که برق می رود و مینا (با بازی سهیلا گلستانی) در حیاط، مرد دیگری به نام مرتضی را می بیند، تازه شروع می شود. هرچند در معرفی مرتضی، کارگردانی خوبی را شاهد نیستیم و حضور ناگهانی اش تاثیر لازم را نمی گذارد. مرتضی به راحتی می تواند همه را مجاب کند که به طبقه ی بالا بیایند و بازی را آنجا ادامه دهند. در اینجا این پرسش به وجود می آید که چرا این شخصیت ها باید به او اعتماد کنند؟ آیا به اندازه کافی در فیلمنامه باهوش در نظر گرفته شده اند؟ به عنوان مثال شخصیت پرستو به عنوان کارگردان این تئاتر قدری ساده لوح پرداخت شده است. از هیچ چیز اطلاع ندارد و کنجکاوی های لازم را در مورد دکتر نکرده است. اصلا از دکتر چقدر می دانیم؟ جز اینکه در چند فلش بک، ملاقات او را با پرستو در فضایی سراسر سفید با صندلی هایی قرمز رنگ شاهد هستیم که کاملا خطرات آینده را درباره این شخصیت هشدار می دهد. اما هیچ اطلاعی از پیشینه این آدم نداریم! از مرتضی هم همینطور. حُسنش این است که حداقل از اینجا به بعد قدری بیشتر درگیر این بازی می شویم. حال دیگر بازی مافیا برایمان در حد یک بازی ساده نیست.
درباره این سایت